جلب توجه بی موقع!

دلم میخواد از پیله خودم در بیام نه اینکه پرواز کنم! نه، دلم میخواد از پیله خودم بیام بیرون و تصمیم های جسورانه بگیریم تصمیم های هیجانی ... میدونم یکم دیره این حس ها برای دوران نوجوانی احتمالا هست! اما الان به شدت احساس میکنم از نظر روانی آمادگی این کار رو دارم...

جلب توجه بی موقع!...

بالاخره تمام شد! اما ول کن نبود، له شدم تا تموم شد، داغونم کرد... تا آخرین لحظه انگار نمیخواست راحت تموم بشه ... از شروع تا پایانش یک عمر برام گذشت ... خیلی اذیت شدم خیلی استرس کشیدم خیلی سخت گذشت خیلی خیلی خیلی
و فقط خودم میدونم چی کشیدم هیچکی نمیدونه و نمیتونه درک کنه چی کشیدم. 

جلب توجه بی موقع!...

چند پست قبلی رو نگاه کردم، پر از احساس های متناقض شدم هر چند در جان و روح همه ی پست ها از یک اصل جاری و پویا خودنمایی میکنه!

جلب توجه بی موقع!...

شاید، شاید این کابوس چندین ساله به آخرین لحظات خودش رسیده باشه! شاید دیگ شله زرد مامان بزرگ امسال کار رو یکسره کنه!عجیب زخم کهنه و قدیمی شده ای هست، عجیب. با خودم دارم فکر میکنم شاید قدیمی ترین و ماند جلب توجه بی موقع!...ادامه مطلب

 خیلی ها میان از من مشورت میگیرن و خودم هم فکر میکنم مشورت دهنده ی خوبی هستم خیلی خوب!اینا رو با غرور نمیگم یعنی برام مهم نیست و اصلا هم بهش افتخار نمیکنم بیشتر شبیه یک وظیفه میدونم برای خودم. مثل وقت جلب توجه بی موقع!...ادامه مطلب

زندگی توانایی اغوا کردن من رو نداره، نمیدونم بقیه چطور دودستی به زندگی چسبیدند

برای من بیشتر حس انجام وظیفه رو داره از سر اجبار مثل یک کارمند که مجبوره صبح بره کارت بزنه تا عصر، زودتر تموم بشه راحت بشیم، این دکمه ی کوفتی زندگی کجاست بزنم 

اَه اَه اَه ...

جلب توجه بی موقع!...

کی گفته وام کابوس شب است و آزار روز! اصلا و ابدا

این سربازیه که این نقش رو بر عهده داره و خلاص

جلب توجه بی موقع!...

نمیدونم بیمارم یا عاقل! اما چیزی که مشخصه اینه که با آدم های عادی که صبح از خونشون در میان دنبال کار و زندگیشون میرن فرق دارم فرق اساسی

خیلی اساسی، اونم در مفهوم در شیوه در رویکردم به اتفاقات به زندگی .... خسته ام خسته، از همه چی، از همه ی بازی های مسخره زندگی، از خود زندگی از همه ی نامشخص بودن هاش از همه ی بی حساب و کتاب بودن هاش از همه  ... از خودم

جلب توجه بی موقع!...

آخه جیگر یک بار هم شده خودت رو بزار جای من

یک بار هم شده غر نزن! ببین جای من بودی چه میکشیدی!
جیگر مشکلاتت رو برای خودت نگه دار من مشکلات خودم رو دارم!

ای الاغ ، ای نفهم،  ای انسان بیشعور، ای  همه ی سه نقطه های عالم صبرم دیگه داره سرریز میشه! میفهمی! یک جا صورت حساب همه رو باهم باهات حساب میکنم الاغ احمق

جلب توجه بی موقع!...

هرچند فکر میکردم نوع تفکر و دیدگاهم نسبت به یک سری مسائل ثابت شده (که واقعا هم شده بود!) اما بعد از گذشت تقریبا 7 سال الان حس میکنم داره یک تغییراتی میکنه ... و یک جورایی رگه هایی از تفکر قبلیم در اون دیده میشه.
نمیدونم این اسمش میشه رشد یا پسرفت یا شایدم اصلا چیز خاصی نیست! اما این رو میدونم که تغییر شرایط محیطی روی این اتفاق قطعا نقش داشته ... گویا محیط خیلی بیشتر از اونی که فکر میکردم تاثیر داره و ذهن آدم کمتر از اون چیزی که انتظار داشتم مستقل برخورد میکنه!

جلب توجه بی موقع!...